بهار امسال ما به رنگ سرخ و سبز است.
اربعین سالار شهیدان حسین بن علی (ع) را که رنگ شهادت به عید امسال بخشیده به همه شما عزیزان
تسلیت عرض میکنم.
نشریةعلمی، فرهنگی اندیشة جوان شهرستان ماهنشان
ویژة بوستان اندیشة جوان خواهران شهر ماهنشان
مربی: حجتالاسلام حسین زاهدیپور
مدیر مسئول: معصومه ملکی / سردبیر: رقیه ملکی
تذکر: استناد به مطالب این نشریه با ذکر مشخصات کامل نشریه و تنها با رعایت قانون حمایت از مؤلفان و ناشران (کپیرایت) بلامانع خواهد بود. در عین حال چاپ یا نقل موضوعات آن به نام هر فردی مجاز نخواهد بود.
این نشریه حاصل کارکلاس تابستانی اندیشة جوان خواهران شهر ماهنشان است که در خدمت برادر عزیزمان حجت الاسلام حاج آقا زاهدیپور بودیم و بحثهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی آن هم از نگاه دین مورد بررسی قرار دادیم و سعی کردیم محصولی که به دستتان میدهیم آکنده از عشق و محبت، عقل و تفکر و نقد موشکافانه باشد. . در عین حال ادعا نداریم که این کار از عیب و نقص بری است. چرا که هیچ کار بشری چنین نبوده و نخواهد بود.
به هرحال امیدواریم در حد خود خود رضایت شما عزیزان را به دست آورده باشد.
همچنین به اطلاع شما میرسانیم که این نشریه در میان 52 نشریه مربوط به استان به مرحله کشوری راه پیدا کرد.
نام این نشریه را در شعری از عالم ربانی "فیض کاشانی" یافتیم که برای محبوب حقیقی خدا و خلق خدا یعنی امام زمان(ع) سروده است. آنجا که میگوید:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است.
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیـان است.
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویــــت.
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بینشان است.
این نام را برگزیدیم که هم بگوییم؛ ما هم عاشق ناقابل آن دردانة زهرا هستیم و هم خواستیم که این نام یادآور سرسبزیها، تپهها و مناظر طبیعی ماهنشانی باشد که خود نشان از خالقی است بزرگوار که خواست بگوید «بندهام تو را دوست دارم تو هم مرا دوست داشته باش.»
این صفحات محصول دستهجمعیِ جمعی است که عاشقانه در کنار هم آمدند تا این مجموعه را تقدیم کنند به محضر آن خورشید غایب از نظر، و آن نایب برحق او که بتشکن تاریخ شد و بنیانی مقدس به نام جمهوری اسلامی نهاد، و به نایب امروز عزیز زهرا که راه بتشکن پیمود و با رهبریهای حکیمانهاش دشمنان دین و نظام عشق و ولایت را ناکام نهاد. همچنین ثواب و اجر این صفحات هدیهای است ناقابل به محضر شهیدان و ایثارگرانی که جان در طبق اخلاص نهادند و حق عشق را ادا کردند.
به یقین اگر نبود همکاری اعضای بوستان اندیشة جوان، این نشریه نیز قادر نبود به این شکل در آید. و بر همین اساس اسامی عزیزانی را که درکنار ما بودند، میآوریم، باشد که تشکری از مخلوق خدا به حساب آید.
1/ معصومه ملکی:مدیر مسئول 2/ رقیه ملکی: سردبیر 3/ زهرا ملکی(محرمعلی): هیئت تحریریه 4/ سارا ملکی(ابراهیم): هیئت تحریریه 5/ فریده ملکی(رضا): هیئت تحریریه 6/ معصومه خسروی 7/ سمیه امیدی 8/ سارا کریمی(قربانعلی) 9/ زهرا شیخی 10/ زهرا ملکی(قربانعلی) 11/ زینب قارونی 12/ فاطمه قنبری 13/ صغری زعفرانی 14/ زهرا ملکی(رضا) 15/ پریسا فرجی: عضوافتخاری
در پایان از زحمات بیدریغ مربی این طرح حجت الاسلام والمسلمین زاهدیپور(مربی طرح) و همچنین از همکاریها و کمکهای خالصانة حجت الاسلام والمسلمین میرزابگی ریاست محترم سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان ماهنشان تقدیر و تشکر داریم.
به اطلاع شما عزیزان نیز میرسانیم که به تدریج در خدمت شما خواهیم بود. پس منتظر سلام ما باشید.
مدیر مسئول
1) از خودبیگانگی یا فراموشی خود (بانگاه جامعهشناختی)
چهارشنبه شوم و سیاه یا سوری
ما ایرانیان معمولاً اعراب را به این بهانه که جاهل هستند مورد هجمهها و حملهها قرار میدهیم این در حالی است که بسیاری از ماها خودمان هم حداقل در برخی موارد از جاهلان قرون وسطی و خشونتطلبان سکولار به ظاهر مهربان، بسیار جاهلتر و خشنتر هستیم.
یکی از رسوم خرافی و جاهلانة دوران زرتشتی بودن ایران، آتشپرستی بوده، به گونهای که هنوز هم در ادبیات فارسی آتش یکی از عناصر چهارگانة مؤثر در حیات قلمداد میشود. اگر چه بعد از اسلام بسیاری از خرافات و جهالتها به برکت اسلام ناب ریشهکن شد، اما برخی از آنها نیز به دلایلی که اکنون زمان بررسی آن نیست ماندهاند. و خدا لعنت برخی دوم خردادیها را که سعی در سکولاریزه (بیدینکردن) جامعه داشتند و این عامل را بسیار مفید دانسته و حیاتی دوباره به آن بخشیدند. و امروز شاهدیم که در این چهارشنبة سیاه عقل و منطق جای خود را به سفاهت، نادانی، حماقت، جهالت، و خشونت داده و چه بسیار گناهان که در این شب شوم صورت میگیرد که نه مجال اجازة ذکر آنها را میدهد و نه شرم و حیا که ذکر برخی از آنها ابهت گناهان را به زیر سؤال خواهد برد.
به هر حال امیدوارم روزی نیروی محترم انتظامی از این حالت انفعال در آمده و در عمل نیز به جای برخورد افراطی با موتورسوران به برخورد با چنین مفاسدی بپردازد. و هر ایرانی نیز بفهمد و با خود فکر کند که هر کاری که انجام میدهد تا چه اندازه با منویات امام زمانی تطابق دارد که او را فقط در مشکلات و بیماریها صدا میزند.
آن که نام زیبایش دل نشین و در کام جانمان شیرین است.
به حرمت نامش میایستیم و به یادش به دعا و ندبه مینشینیم.
سلام بر او و درود به خونین کفنانی که جان در مقدمش فدا کردند و به شوق دیدارش خاک نشین سنگرها و خاکریزها شدند.
سلام بر آن وجود عزیز که هر که جرعهای از شراب محبتش نوشید تا ابد در خشید و هر که حرفی از کتاب ولایتش خواند جاودانه ماند.
سلام بر امام غایبی که حضور غایبانهاش سراسر زمین را آکنده است
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمى شود؟
در نظر مىگیریم نوجوانى را که تازه به رشد فکرى رسیده است و مىخواهد همه مسائل و پدیده هاى اجتماعى و آنچه را در اطرافش مىگذرد بفهمد، و علت آنها را درک کند، تا ارزیابى روشنى از مسائل و پدیده هاى پیرامون خود داشته باشد. نوجوان در ایام محرم مىبیند جلساتى تشکیل مىشود، مردم لباس سیاه مىپوشند، پرچم هاى سیاه نصب مىکنند. او مشاهده مىکند هیأت هاى عزادارى، سینه زنى و زنجیرزنى تشکیل مىشود و مردم اشک مىریزند. او شاهد پدیده هایى است که سابقه اى در سایر ایام ندارد، یا در سایر اجتماعات دیده نمىشود. طبعاً این سؤال براى وى مطرح مىشود که این مراسم به چه منظورى است؟ چرا باید انسان لباس سیاه بپوشد؟ چرا باید مردم تا پاسى از شب به سر و سینه بزنند؟ چرا باید این همه اشک بریزند؟
جواب هاى ساده اى نیز داده مىشود که سیدالشهداء(علیه السلام) در راه خدا و اسلام شهید شده اند و باید به یاد آن حضرت اشک بریزیم; و یا این که عزادارى براى امام حسین(علیه السلام)ثواب دارد; آن حضرت روز قیامت ما را شفاعت خواهند فرمود. نوجوانان ما کم و بیش چنین جواب هایى را مىشنوند. اما اگر بنده، خودم را در حد جوانى با این پرسش ها فرض کنم، این پاسخ ها برایم چندان قانع کننده نخواهد بود.
پرسش هایى را که در این زمینه مطرح مىشود، مىتوان به چهار سؤال تحلیل کرد. سعى ما بر این است که هر یک از این سؤال ها را جداگانه جواب دهیم تا بتوانیم پایه شناخت نوجوانان و جوانان عزیزمان را نسبت به مراسم عاشورا ارتقا بخشیم و فرهنگ عاشورایى را بیش تر روشن کنیم.
سؤال دومى که از تحلیل آن سؤال کلى به دست مىآید این است که زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این نیست که انسان سینه زنى و گریه کند، شهر را سیاه پوش کند، مردم تا نیمه هاى شب به عزادارى بپردازند و حتى گاهى روزها کار و زندگى خود را تعطیل کنند; مخصوصاً با توجه به اینکه این امور ضررهاى اقتصادى به دنبال دارد. در حالى که ممکن است این خاطره ها به گونه اى تجدید شود که ضررهاى اقتصادى و اجتماعى کم ترى داشته باشد. این سؤال را بر اساس این فرض به این صورت مطرح مىکنم که روحیه بسیارى از مردم با مسائل اقتصادى و مادى بیش تر سازگار است و مردم به این مسائل بیش تر توجه دارند. در این صورت آنان حوادث را بر اثر منافع یا ضررهاى مادى و اقتصادى ارزیابى مىکنند. نوجوانى را فرض مىکنیم که هنوز تربیت دینى کاملى نیافته است. ممکن است این سؤال به ذهن او بیاید که انجام این قبیل امور ضررهاى اقتصادى در پى دارد. تولید کم مىشود، وقت اشخاص گرفته مىشود، هنگامى که مردم تا نیمه شب عزادارى مىکنند، روز بعد توان کار کردن ندارند. دو ماه جامعه باید نوعى سستى و رخوت را بپذیرد، براى این که یاد این حادثه زنده داشته شود. در حالى که راههاى دیگرى نیز براى بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایى ترتیب داده شود، و با تماشاى بحث و گفتگو خاطره این حادثه براى مردم تجدید شود. دیگر دو ماه عزادارى و گریه کردن و بر سر و سینه زدن، چرا باید صورت پذیرد؟ حتى اگر یک مجلس کافى نیست، مىتوان مجالس متعدد، کنفرانس و کنگره بر پا کرد. مگر زنده نگه داشتن یک خاطره صرفاً به این است که مردم بر سر و سینه بزنند و خود را اذیت کنند؟
بعد از این که پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا و حسین بن على(علیه السلام) براى ما مفید است و در جامعه ما اثر مطلوب دارد، سؤال دوم این است که چرا این بزرگداشت باید به این شکل صورت بگیرد؟ در تمام دنیا هنگامى که مىخواهند از بزرگان خود به بزرگى یاد کنند، مراسمى تشکیل مىدهند، بحث و گفتگو برگزار مىکنند; اما چرا مراسم بزرگداشت عاشورا باید به این شکل باشد؟
جواب این سؤال تا حدودى از سؤال اول پیچیده تر است. جواب این است که البته بحث درباره شخصیت سیدالشهداء(علیه السلام)، تشکیل میزگردها، کنفرانس ها، سخنرانى ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهاى فرهنگى، علمى و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است. و البته در جامعه ما نیز انجام مىشود و به برکت نام سیدالشهداء(علیه السلام) و عزادارى آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادى پیرامون این امور صورت مىگیرد و مردم نیز معارف را فرامىگیرند. این فعالیت ها به جاى خود لازم است، اما آیا براى این که ما از حادثه عاشورا بهره بردارى کامل کنیم، این اقدامات کافى است؟ یا این که امور دیگرى نیز مثل .....ادامه
کارکرد پنهان تعطیلات مذهبی به ویژه تعطیلات مربوط به ائمه (ع) این است که نوعی جامعهپذیری در اعضای جامعه به ویژه کودکان ایجاد میکند. و همین مسئله اهمیت این تعطیلات را ....
سلام بر آقا و سلام بر شما که عاشق آقا هستید.
نه حوصلة نوشتن داشتم و نه وقتش را، اما نمیدونم چه جور میشه وقتی که جمعه میاد احساس میکنم که باید یه چیزی بنویسم. احساس میکنم که اگه جمعه بیاد و آدم آقاش رو صدا نزنه، نمیتونه به خودش آدم بگه. واقعاً دور از انصافه که ایشان هر لحظه به فکر ما باشند و ما یادی هم از او نکنیم. او که خلاصة رسولالله است. او که خلاصة امامان است. او که یادگار مادرش زهراست که در آخرین لحظات پشت در صدا زد یا مهدی.
بیایید با هم و با صدای بلند بگوییم آقا بیا بیا بیا.
تو را امواج در یا می شناسند
تو را شنهای صحرا می شناسند.
تو را منجی دلهای عالم
تمام کهکشانها می شناسند.
سحر شد یار بی همتا نیامد
یگانه منجی دلها نیامد
نهاد آدینه را موعود دیدار
دو صد آدینه رفت امام نیامد....
نوشته شده توسط حسین زاهدی پور (مدیر وبلاگ)
بسمه تعالی
از آنجا که دوست عزیزم اظهار لطف کرده و پیام گذاشته بود من برای تشکر از ایشان وبلاگ را مزین به سخنان ایشان نمودم.
امروز، روز شهادت است...
امروز، فرزند راستین محمد صلیاللهعلیهوآله در بقیع غمگین و سکوتزده آرام میگیرد...
امروز پنجمین نور فروزان کهکشان حقیقت و عشق، از پشت کوههای زمینی به عرش میرود تا عالمی را سرشار اشک و آه کند...
بقیع، میهمان فرزند زینالعابدین است...
خاک سرزمین غریب بقیع را باید سرمه چشمان گنهکارمان کنیم...
بقیع همان است که وحشیان وهابی، بر سرش ریختند و برای اثبات دوزخی بودنشان، تنها توانستند قبههای آن را ویران کنند...
خائنان حرم امن الاهی هم زیر فشار وهابیهای جمودزده و بیعقل، حتی از نزدیکشدت شیعیان به قبرهای امامان خویش هم در هراسند...
بگذریم...
با آمدنش دیار وحی و عصمت بار دیگر فتح میشود تا جای پای هیچ مشرکی بر حرم امن الاهی سایه نیفکند...
دعا فراموش نشود...
یاعلی
السلام علیک یا باقرالعوم
سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگی لاله های در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دست خونی عباس کردم.
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشیع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گر چه که من مسموم آن زهر هشامم
من کشته ویرانه ای در شهر شامم
دیدم که بربر می زند هم سنگر من
در خاطرم شد زنده یاد مادر من